آناهیتاآناهیتا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات دخترم آناهیتا

یک تجربه جدید در نقاشی و کاردستی

  امروز می خوام  2 کاردستی و یه بازی قشنگ که با آناهیتا انجام دادیم رو براتون بنویسم . بازی دس دسی شبکه دو یه کارتون پخش می کنه به نام دس دسی صداش می یاد . آناهیتا خیلی این برنامه رو دوست داره و خیلی قشنگ با دست دسی ارتباط برقرار کرده و خودش هم با دست هاش بازی می کنه  منم چشم و مو براش درست می کنم  خیلی لذت می بره و خیلی چیزها رو از این طریق بهش یاد می دم .     کاردستی 1: وسایل لازم : جعبه کفش   ، رنگ های روغن ،مقواد ، چوب بستنی انتخاب رنگ رو به عهده آناهیتا  گذاشتم و  از هر کدوم مقداری  توی جعبه ریختم و چوب بستنی ها رو به آناهیتا دادم تا بندازه داخل جعبه وئ ...
25 ارديبهشت 1392

یک روز پر از خلاقیت

یکشنبه روز خلاقیت بود از صبح که دخترم بیدار شد شروع کرد به پازل درست کردن ، بعد دوتایی نقاشی پارک کشیدیم  دخرتم مامان وقتی به پارک میره خوب به همه جا دقت می کنه .  میله های پارک رو خیلی قشنگه و تقریبا صاف می کشه و دوخط موازی هم از بالا و هم از پایین به هم وصل می کنه و توشو رنگ می زنه  بالای صفحه یه گردی می کشه و رنگ زرد می زنه یعنی خورشید ،  دو تا خط راست می کشه و انتهای یکی از خط ها و نقطه نقطه می زاره و می گه این پله های سرسره هست و رنگش می زنه و پایین صفحه رو رنگ سبز می زنه یعنی سبزه و گردی های ریز و درشت می کشه اونم با رنگ قرمز یعنی گل .  اینم نقاشی پارک تو دفتر خاطرات مامان  که افتخار داده دخترم ...
25 ارديبهشت 1392

یه تصمیم خوب

روز چهارشنبه بابای مهربون کارت دعوت داشت به سمینار دکتر آزمندیان و مثل همیشه  فداکاری کرد اومد خونه پیش شما و من رفتم به سمینار هنر فکر کردن .   هر آنچه را که محور تفکر خود قرار دهید همان در زندگیتان بسط پیدا می کند فکر تو      زندگی تو مدتی بود تصمیم داشتم یه برنامه برات درست کنم تا بتونم طبق اون باهات کار کنم خلاصه یه شب نشستمو تموم کارهایی که می خواستم انجام بدم رو روی کاغذ آوردم و بعد  طبق عادت بیدار شدن و سرحال بودنت برنامه ریختم و از شنبه دارم اجرا می کنم  . خودم خیلی راضی هستم و خودتم خیلی همکاری می کنی . از وقتی دوسالت بود شروع کردم به خر...
22 ارديبهشت 1392

روزهای قشنگ زندگی

روزهای قشنگی رو در کنارت تجربه می کنم با هم بازی می کنیم توپ بازی ، تو سرسره های بلند سوار می شی و من از صدای قهقه هات لذت می برم و دوچرخه سواری می کنی و منم دنبالت تند تند راه می رم  تا بهت برسم . این روزها خدا رو شکر هنوز هوا زیاد گرم نشده و می تونیم بریم بیرون و از این روزها نهایت استفاده رو می کنم و هر روز می برمت پارک برای دوچرخه سواری و ... دخترم در حال توپ بازی با مامان دختر مهربونم داره با دوست جدیدش بازی می کنه اسمش هم آنیتا بود به دلیل نبود تاپ زیاد دخترم با دوست جدیدش نیوشا رو یه تاپ سوار شدن خوشم میاد اسم همه رو می پرسی بعد میای به من می گی روز یکشنبه هم بردمت خانه بازی بادبادک داری...
17 ارديبهشت 1392

مـــــــــــــادر

روز مادر رو به همه مادران عزیز بخصوص مادران نی نی وبلاگ تبریک میگم دختر ناز من بدون اینکه بهش کسی بگه یه نقاشی کشید بهم داد گفت اینم هدیه ات مامان  دوستت دارم دخترم مهربانم آناهیتا   خورشید با دو تا ابر آبی   وسطش هم یه پشتی نمی دونم چی تو ذهنت بود که پشتی کشیدی همراه با یه درخت انگور و دریا که توش ماهی بود . چیزی که منو و بابایی رو متعجب کرد این بود که از ابر آبی تا دریا رو خط آبی کشیدی فکر کردیم که نتونستی کنترلش کنی بعد گفتی این می دونی چیه گفتم نه . گفتی آسمون آبی دریا هم آبی شده . و جالب این بود که ماهی تو دریا رو آبی کشیدی و ماهی که بیرون دریا کشیدی قرمز بود . &n...
10 ارديبهشت 1392

یک هفته پر ماجرا

              سلام مهربون ترین دختر دنیا                        تو هفته گذشته خیلی سرمون شلوغ بود ، منو و مامان تینا تصمیم گرفتیم تولد تینا و آناهیتا رو با هم در خانه بازی بادبادک بگیریم .  و هم دوشنبه 2/2/92  عروسی عمو جعفر بود . و حسابی سرم شلوغ بود از یه طرف تدارک تولد و خرید و درست کردن تم پروانه و گل از طرفی دیگر  آماده شدن برای عروسی .  خلاصه  هم عروسی و هم تولد به خوشی تموم شد . دخترم حسابی برای عروسی رقصید البته  خیلی خسته...
5 ارديبهشت 1392
1